گفتوگو با عبدالحسين آذرنگ درباره کتاب «تاريخ ترجمه در ايران»
روزگار ما دوران رونق ترجمه است
احمدتهوري: ترجمه در ايران،تاريخ ديرينه و مخاطرات گوناگوني داشتهاست. آغاز ترجمه در ايران عصر پيش از مادها را هم در بر ميگيرد و اين بدان معناست که از زماني که خط در ايران باستان ابداع شده درکنار آن فن ترجمه براي ارتباطگيري طوايف و قومهاي مختلف از ضروريات و نيازهاي انسان اوليه بهشمار ميرفته است. تاريخ ترجمه درايران، از ديرينهترين روزگار تا عصر حاضر، شاهد پيدايش و ظهور چندين جنبش ترجمه در چند دوره متفاوت تاريخي بوده است. جنبشهايي در عصر ساسانيان، سامانيان، قاجاريان، دهههاي ۱۳۴۰ – ۱۳۲۰ خورشيدي و پس از انقلاب اسلامي ايران در سال ۱۳۵۷.
عبدالحسين آذرنگ که از چهرههاي شناخته شده و از پژوهشگران مطلع تاريخ نشر در ايران است اين بار به سراغ بررسي و واکاوي تاريخ ترجمه از دوران باستان تا پايان عصر قاجار رفته است که حاصل کار آن کتابي شده تحت عنوان «تاريخ ترجمه در ايران» و مهمتر آنکه در انجام اين کار سترگ پژوهشي از نظرات استاد کامران فاني بهرهجسته و در شکلي جديد در نحوه نظارت بر کتاب که نويسنده اميدوار است در اين باب شود، ويراستاري آن را به او سپرده است. براي آشنايي بيشتر با نظرات عبدالحسين آذرنگ و چگونگي نگارش اين کتاب با او گفتوگويي انجام دادهايم که باهم ميخوانيم:
***
آقاي آذرنگ، تاريخ ترجمه از آن دست کتابهايي است که در چند سال اخير جاي خالي آن بويژه در حوزه کتابهاي پژوهشي بشدت احساس ميشد. با توجه به اينکه در جريان روند آمادهسازي کتاب شما بودم، مايلم توضيح دهيد چگونه به ضرورت نگارش اينکتاب رسيديد؟
ماجرا از اين قرار بود که در جريان نوشتن کتاب «تاريخ نشر در ايران» که سالهاست روي آن کار ميکنم، متوجه شدم تأليف تاريخ نشر بدون توجه به تاريخ ترجمه ناممکن است. از اين رو، بدون آنکه تصميمي در اين زمينه داشتهباشم، به اين حوزه کشيده شدم. البته طي سالهاي گذشته، از چند دايرةالمعارف براي نوشتن مقالههايي درباره بخشهايي از تاريخ ترجمه سفارش داشتم و اينها هم مؤثر بود، چون بايد درباره آن بخشها جستوجو و مطالعه ميکردم و لاجرم با قسمتهايي از تاريخ ترجمه در ايران آشنا ميشدم.
شما ويرايش اين کتاب را به استاد کامران فاني هم سپرديد، دليل و انگيزهتان چه بود؟
وقتي ناشر اين کتاب، آقاي اميرحسين زادگان، اطلاع يافت که تاريخ ترجمه در ايران را در دست تأليف دارم، انتشار آن را از طرف مؤسسهاش پيشنهاد داد. با حسينزادگان دوستي قديمي دارم و او را همواره بهعنوان ناشري فعال و هدفمند و در عينحال بيتعارف و بيتکلف، ستودهام. به او گفتم فقط به اين شرط که استاد کامران فاني را راضي کنيد اين کتاب را پيش از چاپ يکبار بخواند و هر ايراد و نقص وکمبودي در آن ميبيند، يادآوري کند. ميدانيد که استاد فاني را به دشواري ميتوان يافت و واقعاً پيداکردن شان کار خيلي دشواري است. آقاي حسينزادگان پذيرفت. استاد فاني را به اين دلايل پيشنهاد کردم: شايد در ايران کسي نيست که بهاندازه او کتابخوانده باشد، مأخذشناسي چيره دست و مسلط، آشنا با منابع مطالعاتي در بسياري حوزهها، بهرهمند از ذهني دقيق، اعتدال در نگرش، انصاف در داوري، علاقهمند به ترجمه و نيز مسائل ترجمه. از اينها گذشته، استاد فاني را بيش از ۴۰ سال است كه از نزديك ميشناسم. از زماني كه دانشجو بودم و او دانشجوي سال بالاتر از من بود و در همان دوره هم به كتابخواني و منبعشناسي معروف بود.
پس از اينكه استاد فاني موافقت كرد اين كتاب را بخواند، از او دو درخواست كردم. بررسي كنند اول، منبع مهمي نباشد كه در اين كار از نظرم دور مانده باشد و دوم اينكه در داوريهايم خطا نكرده باشم. در ضمن خودم از ناشر درخواست كردم كه نام استاد فاني به عنوان ويراستار حتماً روي كتاب بيايد. خيليها فكر ميكنند ويراستار فقط كسي است كه املا و انشاي نوشتهها را اصلاح ميكند يا تغيير ميدهد. استاد فاني با نثر اين كتاب كاري نداشته و ويرايش ايشان به همان دو معنايي است كه گفتم، ويرايشي كه اهميت و ارزشي ممتاز براي اين كتاب دارد. اميدوارم اين گونه ويرايشها باب شود، رواج بگيرد و مفهوم ويرايش را در عرصه نشر ما از دايرههاي تنگ خود دور كند. اگر استاد فاني اين كتاب را نميخواند و مواردي را درخصوص مراجعه به بعضي منابع و تجديد نظر در بعضي نكات يا تغيير و تكميل آنها يادآور نميشد، مطمئناً به انتشار اين كتاب هرگز تن نميدادم.
شيوه نگارش و پژوهش شما در اين كتاب بر مقياس دورههاي تاريخي باستان بويژه در كشورمان استوار بوده است. در اين مقايسه تاريخي كدام يك از اين دورهها نظر شما را به عنوان يك پژوهشگر فعال نشر جلب نموده؟
اطلاعات ما درباره ترجمه در ايران از آغاز تا دوره اسلامي فوقالعاده اندك است. در مواردي هم اصلاً اطلاعاتي وجود ندارد. كوششهاي بسياري از سوي باستانشناسان، تاريخدانان، زبانشناسان و متخصصان مطالعات ترجمه لازم است تا بتدريج اطلاعاتي شكل بگيرد و تصوير تار آن دوره قدري قابل تشخيص شود. با اين اطلاعات موجود، فعلاً ميتوان گفت كه عصر ساسانيان از ديدگاه تاريخ ترجمه از درخشانترين دورهها در ايران باستان است، با دورههاي پيش از خود قابل مقايسه نيست و از اين گذشته، حتي به مراتب درخشانتر از دورههاي پس از خود است. در دورههايي از عصر ساساني شاهد اعتماد به نفس تمدن و فرهنگي هستيم كه از گرفتن انديشهها از فرهنگها و تمدنهاي ديگر بيمي ندارد و آنچه از آنها ميگيرد، در هاضمه تمدني و فرهنگي خودش هضم ميكند، مانند همه تمدنهايي كه در دورههاي رشد و شكوفاييشان، از انديشههاي متعلق به ديگران بيمي ندارند.
همان گونه كه خود شما هم در كتاب عنوان كردهايد، جامعه ايراني پس از ورود اسلام و شكست ايرانيان، زبان عربي را چندان ساده نپذيرفت. آيا اين معضل، سد راه پيشرفت ترجمه در آن دوران نميشد؟
در همه جاي ايران زمين در دوره حمله اعراب، مقاومت همسان يا يكسان نبود. به همين دليل اعراب بر برخي نقاط ايران زودتر مسلط شدند، يا طوايفي از آنها كوچ كردند و در اين نقاط سكني گزيدند و زبان و فرهنگي را كه داشتند، رواج دادند. به بعضي نقاط تا چند قرن پاي عربها باز نشد و هيچ حضوري در صحنه سياسي و فرهنگي آن نقاط نداشتند. روي همين اصل است كه نميتوان در باب همه نواحي ايران زمين حكمي كلي صادر كرد. بايد برپايه پيشينهها ديد كه چه جاهايي داد و ستد زباني و فرهنگي را با عربها پذيرفتند، زودتر پذيرفتند يا به آن تن دادند. البته عامل جغرافيايي، سوقالجيشي، موقعيت اقتصادي و تجارتي، ارتباطي و مواصلاتي در تصميمگيري آنها بسيار مؤثر بود. جاهايي كه حساستر بود، به هر قيمتي بر آنها مسلط شدند، اما جاهايي كه تسلط بر آنها زمانبر، نيروبر و هزينهبر بود يا مخاطراتي در بر داشت، بالطبع در اولويت نبود. تسلط بر طبرستان براي آنها اصلاً كار سادهاي نبود و زماني طولاني گذشت تا آنها با استفاده از موقعيت داخلي طبرستان توانستند بر آنجا مسلط شوند.
شما در كتاب اشاره كردهايد كه عباس ميرزاي وليعهد در گسترش و پيشرفت ترجمه در ايران نقش مهمي ايفا كرده، اقدامات اين فرد در ساماندهي ترجمه در ايران آن دوره چگونه بوده و چه تأثيراتي برجاي گذاشت؟
درست است، دوره ترجمه جديد در ايران از عصر عباس ميرزا آغاز شد. علت اصلي آن هم ضرورتي بود كه او و همكاران و مشاورانش در وهله نخست براي نوسازي قشون و توليد تجهيزات و ادوات نظامي احساس ميكردند و در وهله دوم صنايع، فنون و مهارتهايي كه پشتوانه صنعت نظامي و پشتوانه مالي و فني برنامههاي نوسازي بود. ترجمه براي آنها جنبه كاملاً كاربردي و ضروري داشت. آثاري را هم بنا به مصالحي كه در نظر داشتند، دستور ترجمه دادند. از ديدگاه نظريه ترجمه بر پايه نياز، دوره عباس ميرزا نمونه خوبي براي بررسي از اين ديدگاه است و همانطور هم كه گفتم، در اين دوره قشون ايران از ارتش روسيه شكست ميخورد و توجه عباس ميرزا به ترجمه مطالب مختلف نظامي از همينجا آغاز ميشود. البته شخص عباس ميرزا به بعضي شخصيتهاي تاريخي، شاهان و سرداران بزرگ هم علاقه نشان ميداد، ولي موضوع كتابهاي ترجمه شده به فارسي در آن دوره بيشتر نظامي است.
بيشترين و متداولترين زبانهايي كه مترجمان ايراني در دوره قاجار به آن اهميت ميدادند، چه بود؟ آيا مترجماني كه بتوانند آثار فارسي را به زبانهاي ديگر برگردانند، وجود داشت؟
زبانهاي عمدهتر ترجمه به ترتيب اهميت به نظر من، در آن دوره فرانسوي، انگليسي، عربي، تركي استانبولي، روسي، آلماني، ايتاليايي و هندي بوده است. در دورههايي مانند دوره رونق دارالترجمه ناصري به مديريت ميرزا محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، شمار زيادي مترجم با آن مؤسسه همكاري ميكردند و مطالبي را از آن زبانها به فارسي برميگرداندند كه به صورت كتاب و مقاله چاپ ميشد يا براي استفادههاي خاص يا محدودي دستنويس و صحافي ميكردند. چند اروپايي از ملتهاي مختلف اروپا هم در استخدام دولت ايران بودند كه گذشته از زبان مادريشان، زبانهاي اروپايي ديگري هم ميدانستند و اگر لازم ميشد از فارسي به آن زبانها ترجمه ميكردند. اما در همه دورههاي قاجار وضع به اين ترتيب نبود. در دوره فتحعليشاه كه نامه ناپلئون بناپارت به زبان فرانسوي به ايران رسيد، در ايران كسي را سراغ نداشتند كه فرانسوي بداند. نامه را به بينالنهرين بردند و كشيشي در آنجا كه فرانسوي ميدانست، نامه را ترجمه كرد. در مجموع، دوره دارالترجمه ناصري و دوره فعال مدرسه دارالفنون در عصر حكومت ناصرالدين شاه، اوج دوره ترجمه در عصر قاجار بود.
بيشتر آثاري كه مترجمان دوره قاجار به ترجمه آن همت گماشتند، چه بود و اين ضرورت بر چه مبنايي بود؟
تا زماني كه دولت قاجار و وابستگان به حكومت هزينههاي ترجمهها را تأمين ميكردند، آثاري ترجمه ميشد كه سفارشي بود. براي مثال، در دوره دارالفنون منابع درسي ترجمه ميشد، در دارالترجمه كتابها و مقالههايي ترجمه ميشد كه اعتمادالسلطنه مناسب تشخيص ميداد. او نظر شاه، اطرافيان، درباريان متنفذ و مسئولان دولت را ميدانست و معمولاً در انتخاب منابع خطا نميكرد يا به ندرت خطا ميكرد. دارالترجمهاي كه پولش را دولت ميداد طبعاً ترجمه هم سفارش ميداد يا مثلاً در دوره عباس ميرزاي وليعهد و دوره كوتاه صدارت ميرزا تقيخان اميركبير اما زماني كه دگرانديشان در دوره حكومت ناصرالدينشاه سربلند كردند، كساني مانند ميرزا ملكمخان، ميرزا يوسفخان مستشارالدوله، ميرزا آقاخان كرماني، ميرزا حبيب اصفهاني و دگرانديشان ديگر نظير آنها و بويژه در دوره جنبش مشروطهخواهي، آثاري به فارسي ترجمه شد كه به گونهاي مخالف دولت، استبداد، خودكامگي، فساد و تباهي بود. خلاصه عليه هرآنچه بود كه به زيان ملت تمام ميشد. دگرانديشان نه از كسي پول ميگرفتند و نه سفارش، آنها به نداي وجدان و ضمير باطنيشان دست به ترجمه ميزدند، به قصد روشنگري و هرچه مايه در اين زمينه داشتند، عرضه كردند. تواناييهاي خود را به خدمت گرفتند و در نتيجه در ترجمه، زبان ترجمه و مضمون ترجمه تحول به بار آوردند. زباني كه امروز زبان نثر و زبان ترجمه ماست، در تداوم زبان دگرانديشان عصر قاجار است. همه ما فارسيزبانهايي كه به اين زبان مينويسيم، مديون قلم دگرانديشان عصر قاجاريم، دگرانديشاني كه جفا و ستم ديدند و بعضي از آنها در راه آرمانشان جان دادند.
به نظر شما مخاطبان اصلي اين كتاب چه كساني هستند؟
تجربه به ما نشان داده است كه نميتوان مخاطبان را از پيش و با دقت پيشبيني كرد. سرنوشت كتابها را خوانندگان و سير و مسير خواندنها و مطالعات تعيين ميكنند، نه نويسندگان آنها. به هنگام نوشتن، بيشتر به مخاطباني نظر داشتم كه به ترجمه و مسائل آن توجه دارند. فعلاً معلوم نيست و بايد منتظر ماند و ديد چه گروههايي از جامعه بازخورد نشان ميدهند. درحال حاضر در چند دانشگاه رشته مطالعات ترجمه و مترجمي داير است و چندين استاد و شمار درخور توجهي دانشجو در اين رشته به اين مبحث مشغول هستند. مجلهاي به نام «مترجم» در مشهد منتشر ميشود كه مسئول و سردبير آن از استادان برجسته ترجمه و از صاحبنظران اين حوزه است. چندين نشريه ديگر در كشور به ترجمه و مباحث آن علاقه نشان ميدهند. شمار زيادي از جوانان ما در سالهاي اخير به زبانهاي خارجي مسلط شدهاند و به ترجمه روي آوردهاند. عدهاي از ايرانيان زباندان مقيم خارج به ترجمه آثار از فارسي به زبانهاي ديگر دست زدهاند و بعضي از شاهكارهاي ادب فارسي در دست ترجمه به زبانهاي مختلف است. ايران هماكنون دورهاي از عصر رونق ترجمه را سپري ميكند، دورهاي كه در عين حال توانايي، هنرها، فنون و زبان ترجمه در آن رو به اعتلا گذاشته است. اميدوارم اين دوره درست و خوب شناخته شود و حمايت لازم از آن به عمل بيايد. اينگونه دورهها كمتر ممكن است قابل تكرار باشد. به هرحال و با وجود اين جنبههاي مساعد كه عرض كردم، بايد منتظر ماند و ديد واكنشها و بازخوردها چه خواهد بود.
آقاي آذرنگ، آيا تصميم نداريد ادامه اين كتاب را بنويسيد و تاريخ ترجمه را تا زمان كنوني برسانيد؟
آرزو دارم زبان فارسي روزي صاحب چند كتاب مفصل در زمينه تاريخ ترجمه بشود، اما تحقق اين آرزو به امكاناتي بستگي دارد كه به نظرم فعلاً دراختيار نيست. براي تداوم تاريخ ترجمه تا انقلاب، بايد همه ترجمهها را از سال ۱۳۰۰ خورشيدي تا ۱۳۵۷ تك به تك ديد. دسترسي به اين كتابها به سادگي ميسر نيست، مگر آنكه چند كتابخانه بزرگ همكاري كنند و تسهيلاتي براي دسترسي به منابع فراهم بياورند. مهم نيست كاري كه ميخواهد انجام بگيرد به اسم من، ديگري، يا حتي به اسم گروهي از پژوهشگران باشد، مهم اين است كه اين كار بالاخره انجام بگيرد وگرنه نقصي برجاي ميماند كه به سهم خود مخل آموزش و پژوهش است.
به عنوان آخرين سؤال ميخواهم بپرسم، روزنه اميدي ميبينيد كه زبان فارسي روزي صاحب تاريخ كامل و جامعي در زمينه ترجمه بشود؟
با انگيزههايي كه در بعضي جوانان پژوهشگر ميبينم – البته بايد عرض كنم كه شمارشان زياد نيست – هر كار سترگي ممكن است. دستگاههاي فرهنگي كشور با ايجاد امكانات و تسهيلات، ميتوانند روند توليد آثار را سرعت ببخشند. اميدوارم همكاري و حمايت كنند، چون فرصتها هميشه دراختيار نيست.
منبع: روزنامه ایران ۱۳۹۴/۰۳/۳۱